1- «تناسب»، رکن اعتدال و عدالت است. براين مبنا ميتوان پرسيد نسبت دولت يازدهم باعدالت و اعتدال چيست؟
به نظر ميرسد تناسب از جهات مختلف در دولت يازدهم رعايت نميشود. عدالت را قرار گرفتن هر چيز سر جاي خود دانستهاند و اعتدال، نسبت درست با ارزشها به دور از افراط و تفريط است.
به اين معنا نسبتهاي صحيح در چيدمان دولت و چرخه کار آن برقرار نشده و بنابراين کمتر ميتوان از عدالت و اعتدال سراغ گرفت؛ دقيقاً از همين جاست که ارزيابي بخش معتنابهي از مردم و صاحب نظران درباره دولت، با رئيس جمهور و برخي همنشينان نزديک او تفاوت ميکند.
حلقه خاص دولتيها مدام به خويش مرحبا و احسنت ميگويند و شاکياند که چرا نسبت به آنان شکرگزاري نميشود؛ اما در مقابل با نقدهاي جدي نه فقط از سوي منتقدان بلکه حتي حاميان روبرو هستند. اتفاقاً برخي حاميان نيز بر سر به هم ريختگي «تناسب» و «عقلانيت» در دولت، دلواپسيهاي جدي دارند.
بسته به اينکه چه قدر اين نقدها درست و اساسي باشد، ضرورت «ترميم تيم کابينه» يا «تغيير مربي و مدير آن» اهميت پيدا ميکند. آنگاه از مسير همين بحث ميتوان به ترسيم صورتبندي متناسب براي «دولت دوازدهم» و رئيس آن رسيد.
2- آقاي فرشاد مؤمني اقتصاددان اصلاحطلب و منتقد دولت سابق است که در انتخابات 88 در ستاد ميرحسين موسوي بود و از دولت يازدهم حمايت کرده است. او چند بار به تفصيل گفت که «ليبرالهاي ناتوان و مغرور، تصميمگيران اصلي اقتصادي دولت هستند، همچنان بر مدار سياست شکست خورده تعديل اقتصادي (دولت سازندگي) و تحميل افزايش قيمتها بر گرده طبقات ضعيف تصميمسازي ميکنند و يک کارشناس اقتصادي کاربلد در اطراف رئيسجمهور نيست».
وي اما پريروز با اشاره به تصميم جديد دولت براي جدايي سازمان برنامهريزي و امور استخدامي، دست روي ضعف راهبرديتر در دولت گذاشت و در روزنامه اعتماد نوشت «بزرگترين کانون اشتباهات راهبردي در دولت فعلي، برخورد سهلانگارانه با مسئله هدفگذاري است. وقتي که تکليف هدف يا اهداف مشخص نشده باشد، دستکاري اجرايي و شيوه سازماندهي دولت، جز به هم ريختگي و آشفتگي و ايجاد هزينههاي جديد، دستاوردي نخواهد داشت».
آيا ميتوان اين حامي دلواپس دولت را هم به سياق ادبيات آقاي روحاني «بيسواد، بيشناسنامه، مزدور، کاسب تحريم، کودک صفت، حسود، بزدل، ترسو، جيببر، بيقانون، مستضعف فکري، بيکار، متوهم، غوطهور در فساد، سوء استفادهگر، خرابکار، عقبمانده، تازه به دوران عصر رسيده، عصر حجري، هوچيباز، منفيباف، يأسآفرين، ناشکر و...» لقب داد؟
3- يک بار ديگر تحليل دقيق اين اقتصاددان را مرور کنيد؛ برخورد سهلانگارانه با هدفگذاري به عنوان کانون اشتباهات راهبردي در دولت، مشخص نبودن هدف و توليد آشفتگي به خاطر همين برخورد سهلانگارانه.
خروجي اين اشتباه راهبردي، فرافکنيهاي 8-9 ماهه گذشته در تغيير و تحريف هدف اصلي مذاکرات هستهاي است. دولتمردي سهلانگار، 17 خرداد 94 ميگفت «وقتي ميگوييم بايد تحريمهاي ظالمانه رفع شود، بعضيها چشمانشان زياد نچرخد.
تحريم بايد از بين برود تا سرمايه بيايد و مشکل محيط زيست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبي زياد شود و بانکها احيا شوند» و «همه تحريمهاي بانکي و مالي، بالمره (يکباره) در روز اجراي توافق برداشته خواهد شد» اما اکنون با تقليل همه آن انتظارات خودساخته و تحريف مواضع منتقدان ادعا ميکند «اگر هواپيما بخريم، ميگويند لوکس است و اگر نخريم، ميگويند نتيجه برجام چه شد؟»
يا اينکه «غاصب را بيرون کرديم و درب باغ به روي مردم باز شده، يک عده کودک به درب باغ آمدهاند و ميگويند سيب و گلابي کجاست که ما ميل کنيم. ما باغ را از دست غاصبان درآورديم و درخت را کاشتهايم و باغ آماده باروري است. آيا صبر براي باروري باغ لازم نيست؟» خب! پس چرا وعده گشايش 100 روزه اقتصادي به مردم داديد؟
اگر مردمي به جاي 100 روز، تا به امروز قريب 1200 روز صبر کردند و شنيدند که «4 سال ديگر صبر کنيد»، چه تضميني هست که مهر 1399 به آنها گفته نشود «يک 4 سال ديگر زمان لازم است تا برجام به ثمر بنشيند»؟!
آيا به اعتبار همين سهلانديشيها و سهلانگاريها نبود که دولتمردان ظرف 3 سال گذشته همه رؤياها و آرزوهاي خود را در سبد وزارت خارجه (توافق) چيدند و دست روي دست گذاشتند که اين تخمها کي جوجه ميشود.
اکنون که آخرين پاييز دولت يازدهم رسيده و از جوجهها خبري نيست، تازه رئيس جمهور محترم به صرافت افتاده، کابينه را ترميم کند؛ آن هم نه از وزارتخانههايي مانند صنعت، راه و شهرسازي (مسکن)، رفاه و کار، نفت، اقتصاد، جهاد کشاورزي و... که برخي از آنها را - به اعتبار نقش و سهمشان در کابينه ائتلافي - گويا توپ هم نميتواند تکان بدهد، بلکه از وزارت ورزش و ارشاد.
4- آقاي مؤمني تنها حامي دلواپس دولت نيست. پيش از وي، غلامحسين کرباسچي- که ديدگاه اقتصادي حزب متبوع او، مورد اعتراض امثال فرشاد مؤمني است اما در ائتلاف اعتدال! با هم جمع شدهاند- براي دولت اظهارنگراني کرد.
دبيرکل کارگزاران ارديبهشت 94 به روزنامه شرق گفت «آيا دلمان نبايد شور بزند. نميشود معاون و وزير باشيم اما استدلال ما اين باشد که اگر بودجه دادند کار ميکنيم و اگر ندادند، کار نميکنيم! خطاب به وزير راه گفتم بعد از چند سال بازنشسته خواهيد شد و با خانواده به سفر خواهيد رفت. اما اگر در همين ترافيک متوقف شويد، آيا نوههاي شما نخواهند گفت در دوره وزارت خود چه کاري انجام داديد؟ بايد دلمان بيشتر از اين چيزي که هست، شور بزند. البته مثال وزارت راه را زدم اما بقيه وزارتخانهها مثل وزارت کار و ديگران هم همين گونه است.
دولت بايد ابتکار به خرج دهد و فکري در اين باره بکند... اينکه تعدادي آدم خسته و سالخورده بنشينيم و بلند شويم که نميشود! فرض کنيد مناقشه هستهاي هم حل شد، بعد از آن چه؟ اين بيتحرکيها، آدم را براي دولت نگران ميکند. چشم بر هم گذاشتيم و نصف مهلت دولت گذشت».
اين هم يک بيسواد مسئلهدار و معلومالحال ديگر(!) که البته چون به فصل انتخابات رسيدهايم، فتيله نگرانيها را پايين کشيده است؛ بيآن که ذرهاي تغيير در گردش کار دولت نسبت به ارديبهشت 94 پديد آمده باشد.
5- گواهي و شهادت بعدي را بايد از سخنگوي دولت اصلاحات گرفت. عبداله رمضانزاده تير ماه 95، يک چالش راهبرديتر را درباره ناکارآمدي شماري از وزرا پيش کشيد و به روزنامه وقايع اتفاقيه گفت «مشکل عمدهاي که آقاي روحاني در اين 3 سال با آن دست به گريبان بود، نداشتن سابقه در کارهاي اجرايي است و به همين خاطر از نيروهاي اجرايي و با تجربه کشور شناخت کمتري داشت و به خاطر همين نقطه ضعفش، برخي برنامههاي او به نتيجه نرسيده است». يک بار ديگر با دقت بخوانيد! اين قضاوت طيفي است که دست کم 2 بار علناً گفتهاند دولت را «رحم اجارهاي» خود ميدانند و بنابراين از روحاني در انتخابات ارديبهشت 96 حمايت ميکنند.
رئيس دولتي که «سابقه کار اجرايي ندارد- ندارد نه اينکه سابقه کمي دارد- مناسب هر کار ديگري باشد، تناسبي با رياست و مديريت دولت ندارد چرا که طبق قانون اساسي اصالتاً بايد مدير و مدبر باشد.
نام اين نقيصه را صرفاً نميتوان «نقطه ضعف» گذاشت، بلکه چنين مديري ذاتاً «اشتباهي» است و با جايگاه مديريتي مذکور تناسب ندارد. از بطن همين عدم تناسب است که سهلانديشي در هدفگذاري و وعده دادن، چينش برخي وزيران خسته و ناکارآمد، به هم ريختگي اجرايي، هزينه تراشيهاي جديد، غفلت از گذران شتابان مهلتها، والنهايه اضطراب ناشي از بيداري ناگهاني و رگبار اتهام و اهانت به منتقدان، پديدار ميشود.
6- ترميم کابينه از جنسي که در روزهاي اخير مشاهده ميشود، نوعي ضعيفکشي و فرافکني مسئوليت است. صرف نظر از کارنامه وزراي «مستعفا»! حقيقت مطلب درباره دولت همان است که شاعر گفته است «خانه از پاي بست ويران است- خواجه در بند نقش ايوان است»؛ يا به قول ديگري «گر حکم شود که مست گيرند-در شهر هر آنچه هست گيرند».
کاش دولت شجاعت داشته باشد و از مثلاً 10 هزار شهروند نظرسنجي کند که؛ اولاً چه قدر اين ترميم را جدي يا سرگرمي ميدانيد؟
ثانياً اولويت تغيير از نگاه شما اين 3 وزير بودند يا مثلاً وزراي صنعت، راه و شهرسازي، رفاه و کار و نفت؟ ثالثاً به نظر شما با اين ترميم، رشد و رونق اقتصادي پديد ميآيد، اشتغال و مسکن درست ميشود و يا مشکل محيط زيست و آب خوردن و بد عملي بانکها برطرف ميگردد؟ اگر دولت را به چشم يک تيم ببينيم، واقعيت اين است که ترميم آن، گاه به جابهجايي چند «بازيکن» است و گاه به تغيير «مدير» و «مربي» و «برنامه» آن. در صورت تکرار مطلق ناکاميها، بيانصافي است که مدير و مربي، تقصيرها را پاي حلقه ضعيفتر- بازيکنان- بنويسند و از خود رفع مسئوليت کنند؛ آن هم در حالي که آقاي مربي 39 ماه فرصت تغيير و ترميم داشت اما هيچ کاري براي تيم آشفته و در حال گل خوردن مدام نکرد؛ صرفاً به اين اميد که يک «فوروارد» (وزارت خارجه) ميتواند جور تيم بيست و چند نفره را بکشد!
7- وقتي مربي نامناسب، هيچ هدف و برنامه و تقسيم کار درستي را براي تيم تعريف نميکند يا اصرار دارد بازيکنان خسته و سالخورده را به خدمت بگيرد و اساساً با اسلوب بازي ناآشنا باشد، طبيعتاً به سمت «اتلاف فرصت»ها کشيده ميشود و ميکوشد با حاشيهسازي و جنجال و دامن زدن به دو قطبيهاي کاذب يا تحريف نقدهاي منتقدان زمان باقي مانده را «وقتکشي» کند.
اعلام توافق برجام در 23 تير ماه 94 و اجراي آن در دي ماه همان سال، پايان عرضه همه آن چيزي بود که دولت و رئيس جمهور در چنته داشت. سيماي دلفريبي که ظرف 2 سال و نيم از توافق با شيطان بزرگ ترسيم شده بود، اشتياقي را پديد ميآورد که تنها در مرحله حرمان و هجران دوام داشت؛ وصال و کنار زدن نقاب از چهره واقعي آمريکا همان و احساس انزجار و تنفر همان! با تأسف تمام بايد گفت وضعيت برخي دولتمردان پس از برجام، حکايت از اينجا مانده و از آنجا رانده است.
يعني به اميد جلب ترحم آمريکا، اغلب کارهاي شدني براي بهبود وضعيت را معطل گذاشتند و فرصتسوزي کردند. در چنين شرايطي، هر روز از 7 ماه باقي مانده تا انتخابات براي اين دولتمردان به سختي ميگذرد.
محمد ايماني
دوباره انقلاب خواهيم کرد?...
ما را در سایت دوباره انقلاب خواهيم کرد? دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0sarbazvelayat313c بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 11:33